ماه محرم
با شروع ماه محرم فضاي خاصي هميشه قالب شهر رو بخودش ميگيره و همه يه جورايي تحت تاثير اين ماه قرار ميگيرند ....پسر قشنگم پارسال همين موقع ها بيمار ي سختي گرفتي ...همه به شدت غصه دار شدند و هر كس واست يه نذري كرد ...روز سوم محرم خاله الهام زنگ زد خونمون گفت واسه ادرين نذر كردم ببريش مراسم عزاداري طفلان ..و عمه فلورا و مامان جون مهين هم گفتند ماهم نذر كرديم وبا يه تعدادي شير كه ادرين خودش بده به ني ني ا ...واسه همين بابايي جمعه صبح بعد از خوردن صبونه بردت پيش مامان جون و عمه ....مادر جون كه بهش ميگي : ما جون تل كرد گفت ادرين رو سعي كنيد بيرون نبريد چون هوا خيلي الودست ...ولي به هر حال بابا بردت كه زود برگردونتت .. ولي بعد از چند روز تصم...
نویسنده :
گيتا
22:44